افسانه ی زندگی

لذت زندگی با خوندن یک کتاب خوب ،دیدن یک فیلم خوب ، خوردن یک فنجون نسکافه والبته داشتن یک دوست خوب بدست میاد.

افسانه ی زندگی

لذت زندگی با خوندن یک کتاب خوب ،دیدن یک فیلم خوب ، خوردن یک فنجون نسکافه والبته داشتن یک دوست خوب بدست میاد.

دوست

دوست بسیار نازنینم که خودش بدلیلی وبلاگش رو تعطیل کرد من رو تشویق به نوشتن کرد وکمکم کرد و قرار بود خودش دوباره بنویسه ویا اینجا با دوستاش احوالپرسی کنه اما دیگه نمیاد من همیشه این حق رو براش محفوظ نگه میدارم واینجا رو اول خونه او میدونم تا هروقت که دلش بخواد بیاد.

مرگ

به فرمایش مولا "مرگ بزرگترین اسرار است" وامروز مرگ ناگهانی مردی بسیار عزیز از آشنایان خیلی نزدیک ،وادارم کرد باز هم به مرگ فکر کنم هرچند مدتیست که زیاد به مرگ فکر می کنم.

به روح و حضورش وقدرتش باور دارم ولی هیچ تصوری از دنیای پس از مرگ ندارم ، تقریبا مطمئنم که روزی بشر راز جاودانگی را کشف خواهد کرد و پرسش اصلیم اینه که اونروز روان درگذشتگان چه خواهند کرد؟

نزدیکی بیش از اندازه مرگ به زندگی ،طبعا باعث میشه یکی مثل کوندرا جشن بی معنایی رو بنویسه ویا از سبکی تحمل ناپذیر بار هستی سخن بگه .....واقعا سبکی تحمل ناپذیر .

واز طرفی یکی مثل ونه گات وجود ادمهایی رو که مهربانند کافی بدونه برای تولید مثل و آوردن فرزند به دنیا ومعنای حیات .

میمند

دیروز از فرصت تعطیلی استفاده کردیم وبا دوستان رفتیم میمند،دخترم میمند رو ندیده بود براش جالب بود ،کلاس سومه وهنوز تاریخ وجغرافیا نخونده نمیدونم اگر هم بخونه چیزی از میمند توش هست یا نه؟ 

او با دوستان به گردش کودکانه اش رفت ومن پای درختهای تنومند  رنگین شده  نشستم وحال وهوای پاییز رو بلعیدم.درخت هرچه تنومند تر ، رنگین شده اش زیبا تر.

بدون وطن ونه گات رو نرم وآهسته پیش میرم ، طبق انتظارم فلسفه است ونه رمان .

سلام

مدتهاست که خواننده خاموش برخی از وبلاگهام وحالا فکر می کنم دلم میخواهد خودم هم وبلاگی داشته باشم  .

رمان خوندن تفریح مورد علاقه ام هست  ونویسنده های مورد علاقه ام هم هانیریش بل و کوندرا وتازگیها هم ونه گات اما.....تازگی یک رمان پلیسی جهت استراحت خوندم ، اولین بار بود و خیلی چسبید ،خیال دارم لا اقل ماهی یک رمان پلیسی بخونم. 

الآن بدون وطن ونه گات رو شروع کردم ،بعد از خوندن گهواره گربه از علاقه مندان ونه گات شدم.