سرپرستان گروهی که با آنها طبیعت گردی می روم ،کوهنوردان حرفه ای هستند .پیشترها هیچ فکر نمی کردم شجاعت بالارفتن از یک کوه ویا آویزان شدن از یک صخره را داشته باشم ( هنوز هم ندارم) اما تازگیها شناختم بیشتر شده وبه کوهنوردان به چشم موجودات نیمه دیوانه افسانه ای نگاه نمی کنم!
گویا همه ی آدمهایی که قدری اندیشیده اند ، برای سرشار شدن از لذت ، راحت خطر می کنند وآنها که بیشتر وبیشتر اندیشیده اند لذتها یی را می جویند که ما ساده به آنها می گوییم لذتهای برتر ،لذتهایی مانند فداکاری برای بشریت و....
اما ....من این روزها شبیه یک بند بازم ، بالای مرداب افسردگی روی بند ایستاده ام گاهی هم چند قدمی برمی دارم ،بند بازی که تماشاچی هم ندارد ولی می داند که در پایان بند راهی برای دویدن انتظارش را می کشد ،دویدنی سرشار از لذت .
ظر دونی اینجا مثل باگفا نیست! انگار اشتباه میکنم پست ها رو.
من هم دوست دارم این ورزش ها رو اما جرئتش رو اصلن اصلن ندارم که ندارم که ندارم
آنها که حرفه ان میگن اگر حرفه ای بشین ترس نداره!!!!!!!!!!!چه میدانم وا....
نخوندم. از بس از کافکا در کرانه بدم اومد تا مدتها کتابی از موراکامی نمی خوندم. اما کتابی داشت به اسم مرد هفتم که داستان های خوبی داشت و دوباره بهش علاقه مند شدم
یه جایی که همیشه ریسک کردن و خطر کردن رو اونجا دوس دارم، کوهه. سنگ و درخت و شیب و.. نمیدونم چرا.
امیدوارم مرداب افسردگی رو راحت بگذرونید. زندگی، همه ش و همیشه همون بندبازیه
ممنون
سلام
دویدنی سرشار از لذت نصیبتان باد