افسانه ی زندگی

لذت زندگی با خوندن یک کتاب خوب ،دیدن یک فیلم خوب ، خوردن یک فنجون نسکافه والبته داشتن یک دوست خوب بدست میاد.

افسانه ی زندگی

لذت زندگی با خوندن یک کتاب خوب ،دیدن یک فیلم خوب ، خوردن یک فنجون نسکافه والبته داشتن یک دوست خوب بدست میاد.

طبیعت

روزهایی نه چندان آرام ونه چندان لذت بخش گذشتند،هنوزهم پس لرزه هایشان  هست والبته خواهند گذشت (مگر نه؟) وشاید برترین هنر این باشد که این روزهارا رنگ لذت بپاشم و.....دیروز را قشنگ رنگ کردم.....

دیروز همراه با یک گروه کوهنوردی  والبته بدون همراهی دوست همیشگیم ( همان صاحب خانه ی این وبلاگ) به گلگشت رفتم.درجمع تنها بودم ولی به این تنها راه رفتن دردل طبیعت نیاز داشتم.دره ای قشنگ ورنگارنگ از رنگهای پاییزی را رفتیم وبازگشتیم . صدای آرام رود  تقریبا تمام مدت با مابود،باد بعضی جاها کمانه می کرد جوری که حس میکردی الآن به هوا بلندت می کند ، خستگیِ چیزی  حدود نه ساعت راه رفتن در سربالایی وسرازیری قدری از درد روحم کم کرد.....

یکبار عده ای جلوتر بودند وعده ای هم عقب تر ومن برای حدود پانصد متری بین این دوگروه تنها راه می رفتم وبه دلیل پیچ های پشت سر هم مسیر هیچ آدمی را جلوی خودم یا پشت سرم نمی دیدم اما می دانستم که هستند ،این تکه مسیر برای من زیباترین بخش مسیر بود ،انگار  در کناریک تابلو دلکش راه می رفتم و وزش باد می خواست تا من را هم بخشی از تابلو کند.

از دو .....

موراکامی با کتاب "از دو که حرف می زنم    از چه حرف می زنم" بیش از هر کتابِ به قولی روانشناسی بُرد (که مدتهاست شاید بیش از 10 سال که از اینگونه کتابها نمی خونم)  بر قدرت اراده من وبر باورم از لذت بخش وهدفمند بودن زندگی تاثیر گذاشته وعجیب اینکه قبلا از این نویسنده سه مجموعه داستان کوتاه ورمان تعقیب گوسفند وحشی را خوانده بودم وهرگز فکر نمی کردم  روزی کتابی که به قولی اتوگرافی اوست چنین تاثیری بر من بگذارد.

کتاب حدود 180 صفحه دارد ومن  علیرغم سه چهار روز مطالعه صفحه 88 هستم ( دخترم که عادت داشت کتابی تازه رو حداکثر دو روز دست من ببینه دیشب گفت این که هنوز همونه ،چقدر تنبل شدی!!) واقعیت اینست که هرچند صفحه ،چنان پیامهایی را به درونی ترین سلولهای وجودم مخابره می کند که تا دریافت کامل این پیامها چاره ای جز آرام ماندن ندارم.

موراکامی رمان نویسی دونده است ،وی درسن حدود شصت سالگی (زمان نگارش این کتاب ) هرساله یک ماراتن را می دود ودراین کتاب به چگونگی دونده شدن وهمچنین رمان نویس شدن خویش می پردازد.

خیلی دوست دارم که نقدی براین کتاب را از قلم یک ورزشکار بخوانم ،تصورم اینست که هر ورزشکاری ودر حقیقت هر انسان موفقی (انسانی که طعم رسیدن به هدفی  دوراز دسترس را چشیده باشد) بر سطرهای بسیاری از این کتاب مهر تایید خواهد زد.

امیدوارم من هم روزی اینجا بنویسم که به هدفهایی دوراز دسترس رسیده ام.


نمایشگاه

نمایشگاه کتاب کرمان ،امسال شرایط خودش رو داشت.جایی دور از شهر وفضایی نه چندان مناسب نمایشگاه وتعداد کم ناشران و......... بهرحال برای داشتن یک کتاب خیلی خوشحالم " ازدو که حرف می زنم   از چه حرف می زنم"   اثر هاروکی ماروکامی عزیز،درواقع یکجورایی زندگینامه خودشه . لذت خوندنش وصف ناپذیره . هیچ فکر نمیکردم چنین شخصیتی داشته باشه ،شخصیتی اهل کار سخت ودرعین حال توانمند در لذت بردن از موهبتهای زندگی.


نوبل 1976

کتاب واین حقیقت اثر سال بلو برنده جایزه نوبل 1976 رو خوندم .عالی بود وهنوز دارم فکر می کنم مردم اون زمانها چقدر روشن تر از ما می اندیشیدن!!!! ما گاهی اندیشیدن رو فراموش می کنیم.

صبر

وقتی یک اتفاقی میفته باید هم به خودمون وهم به اطرافیان وقت بدیم تا حالشون دوباره خوب شه ،مگه نه؟ خوب برام دعا کنین بتونم بهش وقت بدم وخودم هم توی این فاصله هی حرص نخورم ،میدونم که سردرنیاوردین ولی دعاکنید،سپاس.