افسانه ی زندگی

لذت زندگی با خوندن یک کتاب خوب ،دیدن یک فیلم خوب ، خوردن یک فنجون نسکافه والبته داشتن یک دوست خوب بدست میاد.

افسانه ی زندگی

لذت زندگی با خوندن یک کتاب خوب ،دیدن یک فیلم خوب ، خوردن یک فنجون نسکافه والبته داشتن یک دوست خوب بدست میاد.

فرابودن

چند درصد آدمها نیازی به اجبار انضباط از محیط بیرون ندارند ودارای نعمتی به نام خودانضباطی هستند؟ 

کاش پاسخ را میدانستم! بهرحال من از آن دسته ای هستم که اصلن وابدن خودانضباط نیستند ولی این روزها سخت درتلاشم تا به این خصوصیت دست پیدا کنم.

شرط اول داشتن برنامه است وپایبندی واجرای آن.

فکر کنم تنها شرط همان شرط بالاست ، بقیه اش برمیگرده به داشتن برنامه اصولی.باید جوری برنامه ریزی بشه که هیچ کاری به دقیقه نود موکول نشه وتازه تمام وظایف وعلایق آدم را هم این برنامه باید پوشش بده.

مدیریت زمان هم که باید بلد بود.

ککککمممممککککککک!!! 

تنهایی

شکار گوسفند وحشیِ موراکامی رو قبلن خونده بودم اما بعد از خوندن کتاب از دو...... دوباره شروعش کردم وبا آرامش وحالا من هم معتقدم که واقعن یک شاهکاره.

فضای اون خونه ویلایی با همه امکانات ، امن  توی دل کوهستان و طبیعت  ناب و وحشی  به دوراز هر ارتباطی ،اگر نصیب من می شد!!!! شاید تاهمیشه می موندم .جایی که زمان مفهوم خودش رو از دست میده .

گاهی فکر می کنم ،ما به زمان مفهوم دادیم وگرنه خودش تنها یک سیاله.

بندباز

سرپرستان گروهی که با آنها طبیعت گردی می روم ،کوهنوردان حرفه ای هستند .پیشترها هیچ فکر نمی کردم شجاعت بالارفتن از یک کوه ویا آویزان شدن از یک صخره را داشته باشم ( هنوز هم ندارم)  اما تازگیها شناختم  بیشتر شده وبه کوهنوردان به چشم موجودات نیمه دیوانه افسانه ای نگاه نمی کنم!
گویا همه ی آدمهایی که  قدری  اندیشیده اند ، برای سرشار شدن از لذت ، راحت خطر می کنند وآنها که بیشتر وبیشتر اندیشیده اند لذتها یی را می جویند که ما ساده به آنها می گوییم لذتهای برتر ،لذتهایی مانند فداکاری برای بشریت و....
اما ....من این روزها شبیه یک بند بازم ،  بالای مرداب افسردگی روی بند ایستاده ام گاهی هم چند قدمی برمی دارم ،بند بازی که تماشاچی هم ندارد ولی می داند که در پایان بند راهی برای دویدن انتظارش را می کشد ،دویدنی سرشار از لذت .


شناور

فارست گامپ.

سرشار از تلاش برای برای یافتن پاسخِ سرسخت ترین پرسش های بشر.

نمایش مقطعی از تاریخ آمریکا ( وتا آنجا که سواد تاریخی من قد میده ، صادقانه )

زیباترین تصویر از عشق.

به سخره گرفتن تاثیر هوش در حس خوشبختی.

ارائه الگوی تمرکز و زندگی درحال و تاثیر آن در آنچه موفقیت می نامیم.

تصویر تقدس مادر.( شاید این فیلم بهترین تبلیغ برای فرزند آوری باشه)

......

درود بر تمام آفرینندگان این اثر زیبا.هزاران درود.

.......

دیشب این فیلم را دیدم وهنوز از آنچه حس لطیفش می نامند برای زندگی سرشارم.


طبیعت

روزهایی نه چندان آرام ونه چندان لذت بخش گذشتند،هنوزهم پس لرزه هایشان  هست والبته خواهند گذشت (مگر نه؟) وشاید برترین هنر این باشد که این روزهارا رنگ لذت بپاشم و.....دیروز را قشنگ رنگ کردم.....

دیروز همراه با یک گروه کوهنوردی  والبته بدون همراهی دوست همیشگیم ( همان صاحب خانه ی این وبلاگ) به گلگشت رفتم.درجمع تنها بودم ولی به این تنها راه رفتن دردل طبیعت نیاز داشتم.دره ای قشنگ ورنگارنگ از رنگهای پاییزی را رفتیم وبازگشتیم . صدای آرام رود  تقریبا تمام مدت با مابود،باد بعضی جاها کمانه می کرد جوری که حس میکردی الآن به هوا بلندت می کند ، خستگیِ چیزی  حدود نه ساعت راه رفتن در سربالایی وسرازیری قدری از درد روحم کم کرد.....

یکبار عده ای جلوتر بودند وعده ای هم عقب تر ومن برای حدود پانصد متری بین این دوگروه تنها راه می رفتم وبه دلیل پیچ های پشت سر هم مسیر هیچ آدمی را جلوی خودم یا پشت سرم نمی دیدم اما می دانستم که هستند ،این تکه مسیر برای من زیباترین بخش مسیر بود ،انگار  در کناریک تابلو دلکش راه می رفتم و وزش باد می خواست تا من را هم بخشی از تابلو کند.